برنده باشیم ، بازنده نباشیم
برنده هراسی ندارد از اینکه در یک موقعیت ضد و نقیض قرار گیرد ،
زیرا در افکارش خللی وارد نمی شود .
بازنده سازگار شدن با موقعیت های ضد و
نقیض را به کار شایسته ترجیح می دهد .
برنده بازی سرنوشت و این حقیقت که
شایستگی ها را همواره پاداشی نیست ،
بی آنکه دیدگاهی بدبینانه داشته باشد درک
می کند .
بازنده بی آنکه بازی های سرنوشت را درک نماید ، بدگمان است
برنده می داند که چگونه می توان جدی بود ،
بی آنکه خشک و رسمی باشد .
بازنده غالبا خشک ورسمی است ،
زیرا فاقد توانایی جدی بودن است .
برنده آنچه را که خود دوست دارد ،
با متانت لازم انجام می دهد ،
و
توان خود را برای راه حل هایی ذخیره می کند که ،
در آن از حق انتخاب برخوردار
است .
بازنده آنچه را که ضرورت دارد ،
با حالتی اعتراض آمیز انجام می دهد ،
و هیچ توان و نیرویی را برای گرفتن ،
تصمیمات اخلاقی ( مهم )
باقی نمی
گذارد .
برنده هر کاری که از دستش برآید انجام می دهد ،
و اگر سرانجام
شکست خورد امید می بندد .
بازنده بدون آنکه کوچک ترین تلاشی کند به انتظار معجزه
می نشیند .
برنده تا دم مرگ بیشتر از آنچه که می گیرد ، می دهد .
بازنده
تا پای جان از این توهم ،
دست بر نمی دارد که پیروزی یعنی ،
بیش از آنچه که
می دهی بستانی .
برنده هنگامی که می بینید راهی را که در پیش گرفته ،
با
مسیر زندگی او سازگار نیست ،
هراسی از ترک کردن آن ندارد .
بازنده نیمه راهی
را در پیش گرفته و به آن ادامه می دهد ،
و اهمیتی نمی دهد که به کجا منتهی می
شود .
برنده نسبت به ضعف های دیگران غمخواری می کند ،
زیرا ضعف های خود
را درک نموده و آنها را پذیرفته است .
بازنده دیگران را به دلیل ضعف هایشان خوار
و ضعیف می شمارد ،
زیرا وجود ضعف در درون خود را انکار نموده و پنهان می کند
برنده ارزش های اخلاقی را ،
به عنوان تنها منبع قدرت حقیقی می شناسد ،
بازنده چون در باطن ،
برای ارزش های اخلاقی احترام اندکی قائل است ،
بیش از ظرفیت خویش در جهت کسب منابع قدرت بیرونی تلاش می کند .
برنده
سعی می کند که رفتارهای خود را ،
بر اساس نتایج منطقی آنها قضاوت کند ،
و
رفتارهای دیگران را ،
بر اساس قصد و نیت آنها ارزیابی کند .
بازنده رفتارهای
خود را بر اساس قصد و نیت خویش ،
و رفتارهای دیگران را بر اساس نتایج آنها
ارزیابی می کند .
برنده گشاده روست ،
زیرا که می تواند بی آنکه خود را
تحقیر کند ،
بر خطاهای خویش بخندد .
بازنده چون حتی در خلوت خویش ،
خود را
پست و حقیر می شمارد ،
در حضور دیگران نیز قادر به ،
خندیدن بر خطاهای خود
نیست .
برنده دیگران را نکوهش می کند ،
و لی آنان را می بخشد .
بازنده چنان بزدل است ،
که قادر به نکوهش دیگران ،
و چنان حقیر است که
،
قادر به بخشیدنشان هم نیست .
برنده ضعف های خود را به ،
خدمت
توانایی هایش می گیرد .
بازنده توانایی های خود را هدر می دهد ،
زیرا که
آنها را در خدمت ضعف های خود به کار می گیرد .
برنده در برابر افراد سود
مند و نا توان ،
یکسان عمل می کند .
بازنده به تملق قدرتمندان پرداخته
،
و ضعفا را تحقیر می کند .
برنده زمانی که دیگران وی را به عنوان یک
خبره می شناسند ،
می داند که هنوز خیلی چیزها را نمی داند .
بازنده می خواهد
که دیگران او را یک خبره بدانند ،
و این نکته که بسیار کم می داند را هنوز
نیاموخته است .
برنده پس از بیان نکته اصلی مورد نظرش ،
لب از سخن فرو
می بندد .
بازنده آنقدر به صحبت ادامه می دهد ،
که نکته اصلی را فراموش می
کند .
برنده هر امتیازی را که بتواند ، می دهد ،
جز اینکه اصول بنیادی
خود را فدا کند .
بازنده به خاطر هراس از دادن امتیاز ،
به لجاجت خود ادامه
می دهد ،
و این در حالی است که ،
اصول بنیادی اش رفته رفته از بین می رود
.
یکشنبه 23 اسفند 1388 - 12:33:16 PM